نمی خواهی دستانت را به دستانم بسپاری؟ نمی خواهی میزبان دلتنگی هایم باشی؟ نمی خواهی حلقه یاس های سپید را به گردنم بیاویزی؟ نمی خواهی شبنم های اشتیاق به چشمانم هدیه دهی؟ نمی خواهی گونه هایم را با شفافیت شرم بیامیزی؟ نمی خواهی دوباره به معصومیت نگاهم سوگند بخوری؟ نمی خواهی زمزمه کنی به عظمت اشکی که در دیده ات می درخشد به عظمت سکوتی که در زندگی ات جاریست و به عظمت تمام دل شکستگی های بی صدایت همیشه کنارم خواهی ماند نمی خواهی در حضور ستاره ها نجوا کنیم؟ نمی خواهی از شکوفه های سپید به موهایم بیاویزی؟ نمی خواهی باغ ارزوهایم را اردیبهشتی کنی؟ نمی خواهی ......
نظرات شما عزیزان:
بازیش را به ما می باخت
مگر چه لذتی دارد
این بردهای تکراری برایش؟
سر بزن خوشحال میشم
اگه دوست داشتی بگو تبادل لینک کنیم
کدام لحظه های ناب را اندیشه می کردیم؟
چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری...
بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود !
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |